سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رفت اما دل شکست و رفت

.همیشه همه بهم میگفتن که داره بهت خیانت میکنه اما من نمیخواستم قبول کنم اخه عشقم بود زندگیم بود همهی وجودم شده بود نمی خواستم قبول کنم چیزی که قلب و عقلم بهم میگفت که اون دوست نداره بهت خیانت میکنه اما قبول کردنش برام سخت بود اما وقتی اسمون داشت به حالم گریه میکرد دلم هوای اونو کرد رفتم زیر بارون من تو خیالم دست اونو گرفته بود اون واقعی دست دیگری گرفته دیگه احساس کردم اینا که داره از اسمون میان قطره های بارون نیست سنگ گریه کردم برگشتم خونه رفتم زیر دوش اب تیغ برداشتم بازم یاد اون صحنه افتادم رگمو زدم چون روم نمیشد تو روی بقیه نگاه کنم .خدیا رفت اما دل شکستو رفت حالا منم میام پیش تو..


» نظر
نوشته‌های آرشیو نشده